مادرانه

عشقی بدون توقع

مادرانه

عشقی بدون توقع

سردانه!

زمستون اینجا همینجوریه انچنان ییهو حمله میکنه که با وجود هشت سال زندگی هنوزم کپ میکنم

اخرهفته قراره برفی بشه تا الانم کلا سرد سرد بوده تقریبا امسال اصلا سویشرت و کت و بارونی استفاده نشد

مجبور شدیم از همون اول پالتو و ژاکت ضخیم تنمون کنیم

میشا داره خوندن و نوشتن یاد میگیره خیلی تجربه قشنگیه وقتی حروف رو بلند بلند تلفظ میکنه و لغت میسازه

خیلی بامزه ست کارش 

خطش هم خوبه منظم و مرتب هم مینویسه ولی هر دو تا کلمه یه بار خسته میشه اون وسطا من باید ماساژش

هم بدم  میگه قسمت بالای انگشتم درد میگیره

شنبه مسابقه فوتبال بود تو مدرسه اهورا که رفتیم همه اسم بچه ها انداختن توی یه جعبه برا قرعه کشی

خیلی هم جایزه داشتن ولی اصلیه توپ فوتبال بود و پیراهن امضا شده که اون سهم میشا شد

کلی خوشحال شده بود الانم زده به دیوار اتاقش 

پسرک خدا رو هزار مرتبه شکر داره خوب پیش میره هم درس رو هم ورزش رو خوب دنبال میکنه

دیگه اصراری هم برا گیم بازی کردن نداره در طول هفته اصلا سراغش نمیره 

دوچرخه جدید هم بابای مهربون خونه براش خریده اونم از نوع سرعتی دیگه خیلی خیلی خوشحاله

بابا جان هم دوباره عازم سفرن انشاله و اینبار حدودا یک ماه دورن از خونه

از یک طرف نگران این اوضاع داغون دنیاییم از اون طرف یادم میاد با میشا چه داستانی دارم

در نبود باباش....باید اماده روزهای غرغری دخترک باشم

چهره شهر عوض شده تموم درختا و تزئنات کریسمس رو بیرون اوردن دوست دارم این روزها رو

ما هم یه اخر هفته باید درختمون رو بیارم بیرون و دوباره تزئینش کنیم

خدا رو شکر برا همه روزها و لحظه هامون



نظرات 9 + ارسال نظر
سپیده عمه آریانا یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 13:24 http://littleangle.persianblog.ir

سلام عزیزم خوبید
میشای نازم و اهورای گلم خوبند ...
انشااله که همیشه در کنار هم خوش و خرم دلشاد باشید
ممنونم از بابک تبریک پر مهرت عزیزم .

سلام عزیزم ممنونم همه خوبن
بازم تولدت مبارک دختر مهربون

آدیگل چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 12:36

:)

عزیزمی شما مااااادر

آشتی سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 05:11

سلام عزیز دلم.
چه زود سرد شده. البته تهران هم آذرش سرده. اونم سرد خشک. یه روزهایی انگار تیر تو چشم آدم می زنند از سوز! بارشی هم که دیگه در کار نیست چند وقته.
چه خوب میشه اگه همه بچه ها کمتر برن سراغ این بازیهای کامپیوتری. منم خیلی دلم میخواد مانی کمتر تی وی ببینه و از این بازیها بکنه. ولی چه کنم. الان سرده و نمیشه ببرمش پارک.
آفرین به اهورا. میگم چه حس خوبی داشته تی شرت رو گرفته.

ای خواهر اهورا دهن ما رو اسفالت کرد تا اینجا رسیده الان اونم برا اینکه خیلی از ورزش خوشش اومده وگرنه حالا حالا ها داشتیم باهاش
وای اشتی از سرما نگووووو بدم میاد

زینب جمعه 6 آذر 1394 ساعت 14:30 http://z-banoo.blogfa.com

سلام مادر جان
خوبین؟
انشالله میشا خانوم درگیر درسای دانشگاش شه
و اهورا اقا هم موفق باشه
منم زمستونو زیاد دوس ندارماخه زود مریض میشم

سلام گل دخملی کجایی مادر خبری ازت نیست؟ دلمون تنگ میشه برات خانم برادرت خوبن؟ خونواده خوبن؟ درسات در چه حاله
ممنون از لطفت عزیزم انشاله شما هم همیشه سلامت و موفق باشین

دزیره چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 20:41

دختر نازنینمون مبارک باشه باسواد شدنت عزیزم.واقعا این مدل زمستونا عذاب آوره چون همش باید محصور بشی تو خونه و یا اینکه خیلی خودتو تو بیرون بپوشونی.آفرین به پسرک ورزشکار و خیلی یک ماه زیاده واسه نبود همسر مهربون و دخترک عزیزمون خسته میشه از این تنهایی.
امیدوارم زودی این مسافرت تموم. شه.
مامان مهربون شما خیلی مامان خوبی هستین.

سلام عزیزم ممنون از لطفت اره دیگه بچم رفت جزو باسوادا
البته بین دو تا سفرش میبینیمش ولی برا دو روز بازم خوبه برا میشا بیشتر که طاقت نداره از الان منتظر هدیه شماست که زحمت کشیدی عزیزم
قربونت برم مادری یعنی صبر و مهربونی

فرزانه چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 07:52 http://setayesh-mamani.persianblog.ir

سلام
وقتی هوا سرد میشه برای من انگار تابستون شده :)) خیلی خیلی گرمایی هستم و با تموم شدن فصل گرما یک نفسی میکشم یعنی ها!!!
مراقب خودتون باشید .
باسواد شدن بچه ها یکی از تجربیات شگفت مامانهاست.پر از لذت ..انگار دوباره خودت داری پا به دنیای کلمه ها میگذاری.مبارکش باشه ..مبارکتون باشه .
روزها و لحظات خوشتان مستدام .موفق باشید و شاد

سلام عزیزم
جدی دوست داری؟ من نه اصلا نمیتونم تحمل کنم البته که مجبورم تحمل کنم ولی اذیت میشم امروز دما یکباره 7 درجه اومد پایین الان شده منفی 5 فک کن
اره راست میگید انگار ادم خودش دوباره شروع میکنه
ممنونم عزیزم

آدیگل سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 20:36

اینجا هم هوا سرده ولی نه اونقد:)
اوضاع دنیا که از دست این آدما تعریفی نداره جهنمی شده در نوع خودش...
گلم اون پست راجع به یه برنامه ی تلویزیونی بود که دوباره پخش میشه برنامه ی قشنگیه اگه شبکه چهار اینجارو داشتین:)

اینجا الان شده منهای 5 یعنی یخه با باد و سوز اوووییی
اره عزیزم دنیای بدی شده خدا خودش به خیر بگذرونه
نه نداریم هیچ شبکه ایرانی و خارجی اینجا نداریم فقط کره ای

دختر بهمنی سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 19:18 http://dokhtarebahmani.blogsky.com

سلام...
هوا سرد شده و بانو دوباره نگران و دلگیر از سرما

میشا اول راهه... ایشاا... روزی که درگیر یونی باشه...
بابا تا ژانویه که هنوز مونده!
بانو یه سوال ؟برای رسم و رسومات خودمون دلتنگ نمیشین ؟
یه دوستی دارم که ایران زندگی نمیکنه... یه چند ماه برگشت بهش گفتم بعد عمری که آلمان بودی دیگه نمیتونی به اینجا عادت کنی آخه هر کدوم از دوستام که برگشتن تا ببینن میتون باز بمونن دیدن نه نمیشه و دیگه برا همیشه رفتن... این دوستمم اولش گف میتونم ولی به سال نکشید رف ...
میگف وقتی خودت بری میفهمی که خیلی چیزا عوض میشه...
تغییراتو کاملاً حس میکنی ،مثلا جمعه ات میشه یه روز عادی که دیگه تعطیل نیس و به جاش یکشنبه ها تعطیلی...
عید به جای فرودین و سفره ی هفت سین باید با درخت کریسمسو توی سرمای ژانویه عیدو جشن بگیری... چهارشنبه سوری یه جورایی جاشو میده به کدو های هالووین...
ساعت خوابایی که جابه جا میشه و آب و هوایی که زمان میبره تا بهش عادت کنی... فرهنگ حتی لباس پوشیدنی که باید با اونجا تطبیقش بدی و عزیزایی که پشت سرت جا میذاری و تا یه مدت که نمیتونی برگردی و ببینیشون و بعدشم دیدنشون میشه با وبکم و از راه دور...حتی بچه هاتم میشن اونجایی ...اما اگه کسی مثل تو وابسته نباشه و به خاطر هدفی بری که بتونه دوریو و فضای جدیدو تاب بیاره خوبه... و در نهایتم دوستمم برگشت به هامبورگی که توش بزرگ شده بود.... دلم براش تنگ شده اینبار بی خبر رفت...
من و بابام و داداش کوچولو آدمای وابسته ای نیستیم ولی خوب مامان اینور تمام خانواده و دوستاشو داره... هر چند برا رفتن دیگه مثل اول اعتراضی نمیکنه ولی من بیشتر از همه نگران روحیه ی مامانم... خودتونم قبلا گفتین که بچه ها زودتر عادت میکنن... برا خود شما سخت نبود ؟
میگم من و داداشم برا درس و آینده مون میریم.. بابام کم و بیش دوستایی داره و سالای آخر کارشه زبانشم خوبه بیشتر برا مامانم نگرانم! هر کسی یه انگیزه ای داره این وسط!

امیدوارم بتونیم از عهده اش بربیام اگر که رفتن قطعی شد...

راستی از الان بهتون به خاطر رفتن بابای خانواده و دلتنگیای میشا خدا قوت میگم...
راستی سرماخوردگیش خوب شد ؟

سلام گلم
اینهایی که گفتی همش درسته ولی شاید اینکه جای همو بگیرن برا من نه جای اونها هم هنوز محفوظه اینکه کمرنگ میشن اره درسته چون دیگه جمعیتی نیست که بخوای دورهم یه کاری رو انجام بدی میشی خودت و خونواده ات هر چقدر هم بخوای یه قسمت سنت رو کامل انجام بدی یه جای دیگه اش کمبود هست مثل دید و بازدید عید مثل تنهایی شب یلدا مثل چهارشنبه سوری غیر ممکن
برا رفتن شما عزیزم چون من نمیدونم کجا میرید یا چقدر با اونجا اشنایید نمیتونم بگم سختتون میشه یا نه ولی معمولا کشورهای نزدیک مثلا امارات برا شروع خیلی راحت اخت میشید بعد دورتر هم برید دیگه به اون سختی نیست
اگه اروپا و امریکا باشه دیگه باید حتما مامان این زمینه تحمل رو داشته باشه چون دلتنگی واقعا اذیت میکنه اون اوایل
برا من نه عزیزم اصلا سخت نبود من کلا ادم مستقلی هستم و بیشتر وابستگیم به همسرم هست
انشاله هر چی خیره پیش بیاد براتون گلم

سپیده عمه آریانا سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 08:02 http://littleangle.persianblog.ir

سلام زیزم خوبید
امسال کلا سرما زود اومده .... انشااله که همیشه دلتون و وجود نازنینتون گرم باشه .
اااااااااااااااااای جون قربون میشای نازنینم بشم که داره باسواد میشه انشااله که موفق باشه . انشااله که اهوار جان هم در تمامی مراحل زندگیش موفق باشه .
ااااااااااااای جانم میشا گلی ... انشااله که روزهای نبودن پدرش زیاد دلتنگی نکنه و خیلی سریع این روزها تموم بشه .
وااااااااااااای کریسمس رو خیلی دوست دارم مثل شور و هیجان شب عید میمونه .... منم چند سال پیش یک کاج کوچولوی طبیعی خریدم و کلی تزئینش کردم و واسه خودمون جشن گرفتیم و کلی بهمون خوش گذشت .
الهی که روزهاتون سرشار از شادمانی و خوشی و سلامتی باشه .
بووووووووووووووووووووووس به روی ماه میشای عزیزم

قربونت برم مهربون همیشگی دوست گلم اخه تو چقدر با محبتی سپیده جوووونم
اره عزیزم سرما که زود اومده ولی سرمای کره خیلی بده خیلی ها
چون همراه باده میره تو عمق وجودت انگار خراشت میده اوووه بدم میاد من از این مدل سرما
انشاله شما هم همیشه سلامت باشید گلم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.