مادرانه

عشقی بدون توقع

مادرانه

عشقی بدون توقع

غیبت طولانی

خدا ازت نگذره بلاگفا از وقتی گند زد به ارشیوم دیگه دستم به نوشتن نمیره

اووووه از کی ننوشتم زندگیمون رو روال معمول و همون بالا پاینهای همیشگی داره پیش میره

بچه ها مدرسه میرن و البته دخترکم که دانش اموز دبستانی شده و کلاس اول میره

کلی خوشحاله و بیشترین ذوقش قسمت کافه تریای مدرسه ست که خودش با سینی میچرخه و غذا

میگیره براش خیلی جالبه این کار 

گهگاهی اهورا رو تو مدرسه میبینه و اهورا میگه میدوه طرفم و بغلم میکنه ....خدا همه خواهر برادرا

رو سلامت کنار هم حفظ کنه

تابستون امسال هم مثل هر سال اومدیم ایران خدا رو شکر که بعد از دو سال با غم و گریه اومدن

امسال دو تا خبر خوب بود و دوتا جشن عقد و نامزدی اولیش دختر خواهر شوهر جان و دومی

نامزدی نگار برادرزاده ام انشاله که خوشبخت باشن

مامان خدا رو شکر بد نیست با سحر و اریا و محمد روزگار میگذرونه خدا نگهدارشون باشه

خیلی خوب و مهربونن

امسال 7 هفته ایران بودیم هفته اخر رفتیم دبی و یک هفته هم موندیم اونجا خیلی

خوب بود و به بچه ها حسابی خوش گذشت و یه خوبی دیگه اش این بود که تصمیم احتمالی

دبی رفتن دوباره مون رو کلا از سرم خارج کردم.....فکر میکردم شاید یه مدت بعد بهتر باشه

برگردیم دبی ولی نههههه اصلا برام قابل تحمل نیست اونجا زندگی کنم دیگه

فعلا که روزگارمون داره میگذره اروم و معمولی 

خدا رو شکر برا همه داشته هامون