از وقتی میشا رفته کلاس بالاتر ( دایناسور ) تعداد پلی دیتها یا همون قرار بازی تو خونه دوستاشون
خیلی بیشتر از قبل شده تقریبا هر هفته دو تا تا الان چهار بار هم خونه ما بوده!
جالب اینه که همه دوستاش خونه ما رو بیشتر از جاهای دیگه دوست دارن اینم از شانس منه والا
دفعه قبل که پلی دیت داشتن میشا از اتاقش اومد بیرون و گفت مامان ما با هم حرف زدیم
یعنی با دوستاش بعدش تصمیم گرفتیم که همه امشب اینجا بخوابن ای جاااان یعنی تصمیم کبری
گرفته بودن برا من دیگه کلی باهاش حرف زدم که امکان نداره و بعد دوستاش رو فرستادیم رفتن
هفته اینده تعطیلات عید کره ای هست پنج روز مدرسه تعطیله با اخرهفته میشه یک هفته ما هم
احتمالا بریم سفر انشاله
اهورا کلاپ دوچرخه سواری ثبت نام کرده الان هم مدام با دوچرخه میره مدرسه انشاله که این
علاقه اش هم از اون مدلای دو سه ماهه نباشه و ادامه بده
بابایی خونمون برگشتن خدا رو شکر بچه ها خوشحالن مخصوصا میشا که کلا دوباره چسبیده بهش
میخوام لباسهای تابستونی خیلی خنک و بندی رو جمع کنم ولی یه حسی نمیزاره هر چند میدونم
که دیگه هوا رو به سردی میره ولی دوست ندارم جمعشون کنم کاش یه ذره دیرتر شروع شه امسال
خدا رو شکر برا همه داشته هامون همین که تو سرما هم لباس گرم داریم هم خونه خدا رو شکر
خدا خودش به داد اون بنده ایی برسه که اواره کوه و بیابون شدن اونها چی بگن.....
هنوز با این سیستم عکس نزاشتم امیدوارم مثل بلاگفا ادا و اطوار نداشته باشه
میشا و دختر عموش سارا
اهورا و همون ماجراهای همیشگیه عکس نگیرید ازم ....
خدا رو شکر برا همه داشته همون
بعد از یه مدت سکوت و شوک از دست دادن نوشته های قبلی اینجا رو درست کردم و شروع میکنم به نوشتن.